صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۷۴۸: پروای مرگ نیست گدای برهنه را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پروای مرگ نیست گدای برهنه را سیل آب زندگی است سرای برهنه را ایمن مشو به فقر ز اهل حسد که هست صد چشم بد ز آبله، پای برهنه را پوشیده دار فقر که سگ سیرتان دهر در پوست می فتند گدای برهنه را حسن از لباس شرم برآید گشاده روی در پرده نیست صبر، نوای برهنه را عریان شو از لباس که از بوی پیرهن تشریف می دهند صبای برهنه را بی پاره جگر نبود آه را اثر از لشکرست فتح، لوای برهنه را بگشا گره ز جبهه که هرگز نمی شود جوشن حجاب، تیغ قضای برهنه را خورشید و مه به روز و شب از حله های نور آماده می کنند قبای برهنه را دست از طمع بشوی که در آستین بود پیرایه قبول، دعای برهنه را پیداست با لباس پرستان چها کنند جمعی که می کنند قبای برهنه را در آفتاب حشر نبیند برهنگی پوشیده است هر که گدای برهنه را از عیب خلق چشم بپوشان که اهل شرم از چشم خود کنند قبای برهنه را صائب برون ز سینه مده داغ عشق را ستار باش سوخته های برهنه را صائب تبریزی