کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سر آن ندارد این دل که ز عشق سر ندارد
    سر عشق می نگیرد به خودم نمی گذارد
    چو تنوره ئیست ز آتش تن من ز گرمی دل
    خنک آن تنی ست باری که دلی چنین ندارد
    اگر از سر هوائی نفسی زنم به شادی
    دل غم پرست بر من همه شادئی سرآرد
    من و مجلس غم اکنون که ز بزم شادمانی
    نه دلم همی گشاید نه میم همی گوارد
    سر عاشقی ندارم به خدا ولیکن این دل
    همه راه عشق پوید همه تخم مهر کارد
    جگرم گداخت وآمد ز ره دو دیده بیرون
    چکند دو دیده اکنون که سرشک خون نبارد
    چکنم که راز عشقت ز کسی نهفته دارم
    که سرشک خون به سرخی همه بر رخم نگارد
    نفسی که می شمارم ز شمار زندگی نیست
    به چنین صفت مرا خود که ز زندگان شمارد
    چه امید در تو بندد تن و جان و من چو چشمت
    لطفی نمی نماید نظری نمی گمارد
    ز تو چشم حقگذاری دل بنده خود ندارد
    که تو خود دلی نداری که حق کسی گذارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha