بوسهای دوش ز لعل تو براتم دادند
مرده بودم ز غمت آب حیاتم دادند
کام تلخیست که بردم ز غمش در ته خاک
ثمری کاخر از آن شاخ نباتم دادند
تشنه در بادیه عشق به خون غلطیدم
چه شد از دیده تر شط فراتم دادند
پایبست توام از تن نکنم شکوه چه سود
گیرم از این قفس تنگ نجاتم دادند
برنخیزم شوم ار خاک نظر کن برهت
چهقدر صبر و چه مقدار ثباتم دادند
در سواد خط مشکین لب او پنهان داشت
چون خضر آنچه نشان در ظلماتم دادند
مفلس عشق ترا جز تو نباید چکنم
نقد کونین گرفتم بزکاتم دادند
رهبرم گشت ز هر رنگ به بیرنگی ذات
نشاء گرمی صدرنگ صفاتم دادند
خاک شو خاک که من بر سر آن کو مشتاق
چون شدم پست علو درجاتم دادند