کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مستغرقی که از خود هرگز به سر نیامد

    صد ره بسوخت هر دم دودی به در نیامد

    گفتم که روی او را روزی سپند سوزم

    زیرا که از چو من کس کاری دگر نیامد

    چون نیک بنگرستم آن روی بود جمله

    از روی او سپندی کس را به سر نیامد

    جانان چو رخ نمودی هرجا که بود جانی

    فانی شدند جمله وز کس خبر نیامد

    آخر سپند باید بهر چنان جمالی

    دردا که هیچ کس را این کار برنیامد

    پیش تو محو گشتند اول قدم همه کس

    هرگز دوم قدم را یک راهبر نیامد

    چون گام اول از خود جمله شدند فانی

    کس را به گام دیگر رنج گذر نیامد

    ما سایه و تو خورشید آری شگفت نبود

    خورشید سایه‌ای را گر در نظر نیامد

    که سر نهاد روزی بر پای درد عشقت

    تا در رهت چو گویی بی پا و سر نیامد

    که گوشهٔ جگر خواند او از میان جانت

    تا از میان جانش بوی جگر نیامد

    چندان که برگشادم بر دل در معانی

    عطار را از آن در جز دردسر نیامد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha