کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بود مجنونی بنیشابور در

    زو ندیدم در جهان رنجورتر

    محنت و بیماری ده ساله داشت

    تن چو نالی و زفان بی ناله داشت

    سینه پر سوز و دل پر درد او

    لب بخون برهم بسی میخورد او

    آنچه در سرما و در گرما کشید

    کی تواند کوه آن تنها کشید

    نور از رویش بگردون میشدی

    هر نفس حالش دگرگون میشدی

    زو بپرسیدم من آشفته کار

    کاین جنونت از کجا شد آشکار

    گفت یک روزی درآمد آفتاب

    درگلویم رفت و من گشتم خراب

    خویشتن را کردهام زان روز گم

    گم شود هر دو جهان زان سوز گم

    بر سر او رفت در وقت وفات

    نیک مردی گفتش ای پاکیزه ذات

    این زمان چونی که جان خواهی سپرد

    گفت آنگه تو چه دانی و بمرد

    گر ز کار افتادگی گویم بسی

    تا نیفتد کار کی داند کسی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha