کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روزی نوشین روان بباغ سرای اندر حجام را بخواند تا موی بردارد، چون حجام دست بر سر وی نهاد گفت ای خدایگان دختر خویش بزنی بمن ده تا من دل (تو) از جهت قیصر فارغ گردانم، نوشین روان با خود گفت این مردک چه میگوید، ازان سخن گفتن وی عجب داشت ولیکن از بیم آن استره که حجام بدست داشت هیچ نیارست گفتن، جواب داد چنین کنم تا موی نخست برداری، چون موی برداشت و برفت بزرجمهر را بخواند و حال با وی بگفت، بزرجمهر بفرمود تا حجام را بیاوردند، وی را گفت تو بوقت موی برداشتن با خدایگان چه گفتی، گفت هیچ نگفتم، فرمود تا آن موضع را که حجام پای بروی داشت بکندند، چندان مال یافتند که آن را اندازه نبود، گفت ای خدایگان آن سخن که حجام گفت نه وی گفت چه این مال گفت، برانچه دست بر سر خدایگان داشت و پای بر سر این گنج، و بتازی این مثل را گویند من یری الکنز تحت قدمیه یسال الحاجه فوق قدره،

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha