غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۱: دیده ور آن که تا نهد دل به شمار دلبری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده ور آن که تا نهد دل به شمار دلبری در دل سنگ بنگرد رقص بتان آزری فیض نتیجه ورع از می و نغمه یافتیم زهره ما برین افق داده فروغ مشتری تا نبود به لطف و قهر هیچ بهانه در میان شکر گرفت نارسا شکوه شمرد سرسری ای تو که هیچ ذره را جز به ره تو روی نیست در طلبت توان گرفت بادیه را به رهبری هر که دل ست در برش داغ تو رویدش ز دل تا چو به دیگری دهد باز بری به داوری بس که به فن عاشقی غیرت غیر جانگزاست با تو خوشم که جز تو نیست روی به هر که آوری رشک ملک چه و چرا؟ چون به تو ره نمی برد بیهده در هوای تو می پرد از سبکسری حیف که من به خون تپم وز تو سخن رود که تو اشک به دیده بشمری ناله به سینه بنگری کوثر اگر به من رسد خاک خورم ز بی نمی طوبی اگر ز من شود هیمه کشم ز بی بری درد ترا به وقت جنگ قاعده تهمتنی فکر مرا به زیر زنگ آینه سکندری بینیم ار گداز دل در جگر آتشی چو سیل غالب اگر دم سخن ره به ضمیر من بری غالب دهلوی