غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۶: خجل ز راستی خویش می توان کردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خجل ز راستی خویش می توان کردن ستم به جان کج اندیش می توان کردن چو مزد سعی دهم مژده سکون خواهد ز بوسه پا به درت ریش می توان کردن دگر به پیش وی ای گل چه هدیه خواهی برد؟ مگر به کدیه کفی پیش می توان کردن تو جمع باش که ما را درین پریشانی شکایتی است که با خویش می توان کردن سر از حجاب تعین اگر برون آید چه جلوه ها که به هر کیش می توان کردن به هر که نوبت ساغر نمی رسد ساقی خراب گردش چشمیش می توان کردن خرام ناز تو با صحن گلستان دارد رعایتی که به درویش می توان کردن اگر به قدر وفا می کنی جفا، حیف ست به مرگ من که ازین بیش می توان کردن کسی بجو که مر او را درین سفر غالب گواه بی کسی خویش می توان کردن غالب دهلوی