غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸: نگویم تازه دارم شیوه جادوبیانان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگویم تازه دارم شیوه جادوبیانان را ولی در خویش بینم کارگر جادوی آنان را همانا پیشکار بخت ناسازم به تنهایی ستوه آورده ام از چاره جویی مهربانان را ندارد حاجت لعل و گهر حسن خدادادت عبث در آب و آتش رانده ای بازارگانان را چه بی برگی است جان دادن به زخمی زان دم خنجر هلاکستم فراخیهای عیش سخت جانان را عوض دارد گر آزار دلم آزرده می خواهم به قتل خویش دست و ساعد نازک میانان را سراغ فتنه های زهره سوز از خویشتن گیرم رگ اندیشه نبض کار باشد کاردانان را به لفظ عشق صد ره کوه و دریا در میان گفتن بیاموزید تا پیشش برید افسانه خوانان را نبینی برگ رز زر گشت و گل کبریت احمر شد کند پاییز گویی کیمیاگر باغبانان را مرنج از ناروایی بی نیازی عالمی دارد حکایتها بود با خویشتن مر بی زبانان را نگیرد دیگران را حق به جرمی کز یکی بخشد سرت گردم شفیعی روز محشر دلستانان را نداند قدر غم تا درنماند کس بدان غالب مسرت خیزد از تقلید پیران نوجوانان را غالب دهلوی