کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    قضا را گازری با عقل و فرهنگ
    در آن شب با زن خود بود در جنگ
    صفا دل گا زری پاکیزه دامن
    که شب را شسته کردی روز روشن
    سیه نامه به دستش گر گذشتی
    چنان شستی که کاغذ تر نگشتی
    به علم شست و شو زانگونه آگاه
    که بز دودی کلف از عارض ماه
    ز جامه داغ می بردی کماهی
    چو ایمان ازدل کافر سیاهی
    ز داغ طعنه شسته کسوت ننگ
    سر خذلان زده چون جامه بر سنگ
    ز آلایش به هفتاد آب دریا
    سه باره رخت ناموسش م طرا
    زن آن مرد بوده چون پری پاك
    به عصمت دامنش از هر تری پاك
    شبی شد گفت و گو بین زن و شوی
    در آن آزرده دل گشت آن بلاجوی
    برون از خانه نزدیک پدر شد
    به غم آن شب برو آنجا بسر شد
    پدر بهر دوای جان پرورد
    سحر دستش گرفت و بازش آورد
    سپارش کرد دختر را به داماد
    به شفقت چون پسر را پند می داد
    که بی موجب مفرما کینه را کار
    دل بیچاره را زین پس میازار
    ولی داماد بی غیرت بر آشفت
    جواب راستی با دخترش گفت
    زن آن بهتر که بنشیند کر و کور
    به کنج خانه همچون م رده در گور
    زنی کز آستان بیرون نهد پای
    بباید دف ن کردن زنده بر جای
    چو از خانه برون رفتی شبانگاه
    سیه روی چو شب با عارض ماه
    چو بالین پدر کردی بهانه
    چه دانم خود کجا خفتی شبانه ؟
    چو بنهادی ز خا نه پای بیرون
    ترا در خانه ام جا نیست اکنون
    برو هر جا که می خواهی به عالم
    شوی کشته اگر دیگر زنی دم
    برو تا مانَ دی ناموس نامم
    نیم بی غیرت و رسوا چو رامم
    که آن بی غیرت و نادان دگر بار
    دوان از خانه بر دیو نگونسار
    به خانه برد زن را بعد ششماه
    به وی بنشست باری حسب دلخواه
    چرا بی غیرتی را کار فرمود
    نه آخر در جهان قحط زنان بود
    چو لچمن گوش کرد آن حرف غیرت
    به گوش رام گفت آن را ز حیرت
    شنود و رام بر جا منفعل ماند
    چه جای لچمن، از خود هم خجل ماند
    شکسته بر دلش صد دشنۀ تیز
    نه دل دادش ولی بر تیغ خونریز
    به لچمن گفت و برخایید ا نگشت
    که نتوانستن از تیغ جفا کشت
    که عاشق گرچه با جانان ستیزد
    کجا آن زهره تا خونش بریزد
    که معشوق ارچه باشد ر ند فاسق
    به خون او نجنبد دست عاشق
    ببر اندر بیابانش ازینجا
    رها کن در دد و دامش به صحرا
    غزال مشک را کن طعمۀ شیر
    که از دیدار او گشتم به جان سیر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha