صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۷۶: چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم که من به دست قضا این طریق می پویم نظر به عذر گناه است جرم من اندک به خون ز دامن آلوده داغ می شویم چو تخم، دانه اشکم نهان بود در خاک ز بس که گرد حوادث نشسته بر رویم ز دل سیاهی من آفتاب گم شد و من هلال عید درین ابر تیره می جویم ز خواب مرگ جهد خون مرده دلها به هر طرف که رود آستین فشان بویم شبی فتاد به کف زلف او و عمری رفت همان ز هوش روم دست خود چو می بویم ز پیچ و تاب شدم زلف و از پریشانی به گردن تو حمایل نگشت بازویم ز بس که گریه فرو خورده ام به دل صائب ز جوش دل رگ ابری شده است هر مویم صائب تبریزی