صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۱۵: زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم مکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدم ازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم که پر خون شد دهانم از همان دستی که بوسیدم به خون آغشته نعمتهای الوان جهان دیدم زبان خویش چون خورشید بر دیوار مالیدم مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن در بان به یک دیدن زصد نادیدنی آزاد گردیدم به من هر چون خضر دادند عمر جاودان، اما گره شد رشته عمرم ز بس برخویش پیچیدم نشد روز قیامت هیچ کاری دستگیر من بجز دستی که بر یکدیگر از افسوس مالیدم صائب تبریزی