صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۴۱۸: درریاض آفرینش صد دل بی برگ را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درریاض آفرینش صد دل بی برگ را با تهیدستی رعایت چون صنوبر می کنم بر دل من کلفتی از درد وداغ عشق نیست بستر و بالین ز آتش چون سمندر می کنم خوار می گردند دنیا دوستان در چشم من چون نظر صائب به دنیای محقر می کنم فقر را از حفظ آب رو توانگر می کنم نان خشک خود به آب زندگی تر می کنم تشنه ساحل نیم چون کشتی بی بادبان هر کجا امید طوفان است لنگر می کنم چند در خامی سراید روزگارم سوختم عود خام خویش را در کار مجمرمی کنم باسبکدستان سخاوت سرخ رویی بردهد هرچه سازم جمع مینا به ساغر می کنم دانه من بازمین خاکساری آشناست می کنم نشو نما چون خاک بر سرمی کنم ناتوانی پرده چشم حسودان می شود عیشهای فربه از پهلوی لاغر می کنم برفقیران پیشدستی کردن از انصاف نیست میوه چون در شهر شد بسیار نوبر می کنم چون صدف هر قطره آبی که می گیرم زابر از صفای سینه بی کینه گوهر می کنم موج دریا گر شود شمشیر من چون ماهیان جوشن داودی تسلیم در بر می کنم چون فلاخن بیستون بر گرد گردد مرا بس که موزون نقش شیرین را مصور می کنم تا چو عیسی دست خود از چرک دنیا شسته ام دست دریک کاسه با خورشید انور می کنم صائب تبریزی