صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۰۶۷: دلدارماست محو خط مشکفام خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلدارماست محو خط مشکفام خویش صیاد راکه دیده که افتد به دام خویش کیفیتی که هست ز جولان خود ترا طاوس مست رانبود از خرام خویش زان پیشتر که خط کندش پای دررکاب بشکن خمار من به می لعل فام خویش انصاف نیست کز لب حاضر جواب تو خجلت بود وظیفه من از سلام خویش از بس که سرکش است دل بدگمان تو نتوان به چشم پاک ترا کرد رام خویش دارد کجا خبر ز سر پرخمار ما؟ آن راکه ازلب است می لعل فام خویش مه را بود تمام شدن بوته گداز ای شوخ پرمناز به ماه تمام خویش درپیری ازحیات زبس سیرگشته ام خود میکنم ز قامت خم حلقه نام خویش غافل که من می کندش زانتقام حق هرکس که می کشدز عدو انتقام خویش آب حیات نیست گوارا ز جام خلق زهر هلاهل است گوارا ز جام خویش بودم به جنت ازدل بی آرزو مقیم درد و زخم فکند تمنای خام خویش صائب مرا به نامه بران نیست اعتماد خود می برم به خدمت جانان پیام خویش صائب تبریزی