صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۰۰۵: به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد به یک کرشمه دیگر تمام کن کارش ! مرید مولوی روم تانشد صائب نکرد در کمر عرش دست گفتارش گهر ز شرم عرق می کند به بازارش چگونه آب نگردد دل خریدارش؟ مرا به دام کشیده است نازک اندامی که هم زموی میان خودست زنارش کجابه اهل نظر بنگرد خودآرایی که صبح آینه سازد ز خواب بیدارش به گرمسیر فنارسم سرد مهری نیست بغل گشاده به منصور می دود دارش شهید لاله عذاری شوم که تا دم خط نرفت شرم ز بالین چشم بیمارش برهنه پا سر گلگشت وادیی دارم که دشنه بر جگر برق می زند خارش که یک گل از چمن روزگار بر سر زد؟ که همچو صبح پریشان نگشت دستارش صائب تبریزی