تیمورشاه درانی
غزل ها
غزل 114: مردم چشم ترا صید نه بادام کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مردم چشم ترا صید نه بادام کنم آنقدر دور تو گردم که ترا رام کنم تلخ کام من نا کام نمودی و هنوز کام خود از تو طلب ای مه خود کام کنم در غم زلف و رخت روز و شب ای بت بخدا کفر گه ورزم گه میل به اسلام کنم نشد از جور تو آرام نصیبم بقفس سر برم زیر پرو یک نفس آرام کنم بهر یک بوسه لعل تو دلم غمکده ایست قاصدی کو که غم دل بتو پیغام کنم در بیان غم عشقت چو زبان قاصر ماند شرح این غم نتوانم که به اقلام کنم نالم از شوق تو چون قمری و بلبل هرگاه یاد قد و رخت ای سرو گل اندام کنم گردش چشم تو کردست سیه روز مرا شکوه از بهر چه از گردش ایام کنم چون گرفتار تو گردم شوم آماده مرگ من در آغاز غمت فکرت انجام کنم بردی آرام دلم را و رمیدی از من ای دل آرام ترا من بچه سان رام کنم از پی شاهد و می ترک کنم زهدو ورع خویش را فارغ ازین ننگ و ازین نام کنم جان ز حسرت بلبم آمد و وقت کرم است گفته بودی که یکی بوسه ات انعام کنم گردهد دست ز میخانه برون پا نشکم سالها خدمت رندان می آشام کنم زار نالم شۀ تیمور چو بلبل ز غمش هرکجا یاد از آن عارض گل فام کنم تیمورشاه درانی