کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز چشم از دل خویش خونت خوردم
    ازان با غم جفت و از کام فردم
    ازین چشم و دل آب و رنگی ندیدم
    به جز اشک خونین و رخسار زردم
    چو با مردم چشم خود برنتابم
    روا نیست با دیو مردم نبردم
    ز خون مردم چشم من در شنا باد
    که با مردم آشنا روی کردم
    ز نامردمان چشم راحت چه دارم
    که از مردم چشم خود هم به دردم
    در این قحط مردم به نیرنگ و مردی
    گر از مردمی رنگ دیدم نه مردم
    به عمری ددی و اژدهائی نبینم
    ز مردم شب و روز بی خواب و خوردم
    ز بیداد این هفت و این چار دایم
    چو بر آتش آبم چو بر باد گردم
    ز چرخ دغا باز و دهر مقامر
    زیانکار و مغبون و بیهوده گردم
    دلم سرد شد این سر و موی چون برف
    از آنست همواره این باد سردم
    ز خار و خسان چشم نرمی چه دارم
    که در چشم و دل همچو خار است وردم
    ازین خوان پرجیفه روزی مبادم
    به جز آنکه باشد از آن ناگذردم
    ز نانش به غیر از ملامت چه دیدم
    ز خوانش برون از ندامت چه خوردم
    خدایا چو هر خودپرستیم مگذار
    که گرد سگ نفس اماره گردم
    ازین بد حریفم نگهدار چندانک
    بساطی که گسترده شد درنوردم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha