که آمد زخویشان شما را نشان
فرستید هرکس که دارید خویش
که باشند یکدل به گفتار وکیش
گریشان بیایند وفرمان کنند
به پیمان روان را گروگان کنند
از ارمنیه نیز بیمرد وخیل
ازیشان برزم اندرون نیست باک
چه مردان بردع چه یک مشت خاک
که بهرام جنگ آور افگند بن
بیامد گوی با دلی پر ز راز
بگفت آنچ بشنید زان مهتران
از ایرانیان پاسخ ایدون شنید
که تا رزم لشکر نیاید پدید
که خسرو شبیخون کند با سپاه
چو پاسخ شنید آن فرستاده مرد
سوی لشکر پهلوان شد چو گرد