کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو را وقتی رسد صوفی که با جانانه بنشینی

    که از سجاده برخیزی و در میخانه بنشینی

    اگر خیزد تو را سودای زلف دوست برخیزی

    به پای خود به زنجیرش روی دیوانه بنشینی

    ز باغ او اگر بویی دماغت تازه گرداند

    هوای باغ نگذارد که در کاشانه بنشینی

    تو اصلی زاده روحی به وصل خود چه پیوندی

    چرا از خویشتن بگریزی و با بیگانه بنشینی

    تو را چون پر طاوسان عرشی فرش می‌گردد

    کجا شاید که چون بومان درین ویرانه بنشینی؟

    بیا بر چشم من بنشین جمال روی خود را بین

    به دریا در شو ار خواهی که با در دانه بنشینی

    تو خورشیدی کجا شاید که روی از ذره برتابی؟

    تو خود شمعی چرا باید که با پروانه بنشینی

    گر او چون شمع در کشتن نشاند در سر پایت

    نشان مردی آن باشد که تو مردانه بنشینی

    به فردا دم مده زاهد مرا کافسانه می‌خواهی

    تو با او تا به کی سلمان بدین افسانه بنشینی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha