کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن یکی دیوانه را میتاختند

    کودکانش سنگ میانداختند

    درگریخت او زود در قصر عمید

    بود او در صدر آن قصر مشید

    دید در پیشش نشسته چند کس

    باز میراندند از رویش مگس

    بانگ بر وی زد عمید ازجایگاه

    گفت ای مدبر که داد اینجات راه

    گفت بود از دیدهٔ من خون چکان

    زانکه سنگم میزدند این کودکان

    آمدم کز کودکان بازم خری

    خود تو صد باره ز من عاجزتری

    چون ترا در پیش باید چند کس

    تا ز رویت باز میراند مگس

    کودکان را چون زمن داری تو باز

    سرنگونی تو بحق نه سرفراز

    تو نهٔ میری اسیری دایمی

    زانکه محکومی بحق نه حاکمی

    میر آن باشد که با او در کمال

    دیگری را نبود از میری مجال

    نیست باقی سلطنت بر هیچکس

    تا بدانی تو که یک سلطانست بس

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha