فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۱۲۱: دلت به حال دل ما چرا نمیسوزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلت به حال دل ما چرا نمی سوزد بسوزد آنکه دلش بهر ما نمی سوزد ز سوز اهل محبت کجا شود آگاه چو شمع آنکه ز سر تا به پا نمی سوزد در این محیط غم افزا گمان مدار که هست کسی که ز آتش جور و جفا نمی سوزد ز دود آه ستمدیدگان سوخته دل به حیرتم که چرا این بنا نمی سوزد بگو به کارگر و عیب کارفرما بین هرآنکه گفت که فقر از غنا نمی سوزد غریق بحر فنا ای خدا شدیم و هنوز برای ما دل این ناخدا نمی سوزد ز تندباد حوادث ز بس که شد خاموش چراغ عمر من بی نوا نمی سوزد فرخی یزدی