فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۱۸: تا دیده دلم عارض آن رشک پری را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا دیده دلم عارِضِ آن رَشکِ پری را پوشیده به تن جامهٔ دیوانه گری را چون مردِ هنرپیشه به هر دوره ذلیل است خوش آنکه کند پیشهٔ خود بی هنری را شب تا به سحر در طلبِ صبحِ وصالت بگرفته دلم دامنِ آهِ سحری را در عصرِ تَمَدُّن چون تَوَحُّش شده افزون بر دیده کشم سرمهٔ عهدِ حجری را یاقوت مگر پیشِ لبِ لعلِ تو دم زد کز رَشک چو من جلوه دهد خون جگری را از روزِ ازل دستِ قضا قسمتِ ما کرد رسوایی و آوارگی و دربه دری را تا فرخی از سِرِّ غمِ عشق خبر شد رجحان دهد از هر خبری بی خبری را فرخی یزدی