فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۱۷: از بس که غم به سینه من بسته راه را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از بس که غم به سینهٔ من بسته راه را دیگر مجال آمد و شد نیست آه را دانم چو دیده دید، دل از کف رود ولی نتوان نگاه داشت ز خوبان نگاه را هر شب ز عشق روی تو ای آفتاب روی از دود آه تیره کنم روی ماه را ما را مخوان به کعبه که در کیشِ اهلِ دل معنی یکی ست میکده و خانقاه را بگشای گوش و هوش که در خلوت صبوح خوش لذتی است، زمزمهٔ صبحگاه را زین بیشتر به ریختن خون مردمان فرصت مباد مردم چشم سیاه را تو مست خواب غفلتی ای پادشاهِ حُسن می نشنوی خروشِ دلِ دادخواه را فرخی یزدی