فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۷: ز بس ای دیده سر کردی شب غم اشکباری را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بس ای دیده سر کردی شبِ غم اشکباری را به روزِ خویش بنشاندی من و ابرِ بهاری را گدا و بی نوا و پاکباز و مُفلِس و مِسکین ندارد کس چو من سرمایهٔ بی اعتباری را چرا چون نافهٔ آهو نگردد خونِ دل دانا در آن کشور که پُشک ارزان کند مُشکِ تتاری را غِنا با پافشاری کرد ایجادِ تهی دستی خدا ویران نماید خانهٔ سرمایه داری را وکالت چون وزارت شد ردیفِ نامِ اشرافی چه خوب آموختند این قوم علمِ خرسواری را ز جورِ کارفرما کارگر آن سان به خود لرزد که گردد روبه رو کبکِ دری بازِ شکاری را ز بس بی آفتابِ عارِضت شب را سحر کردم ز من آموخت اختر، شیوهٔ شب زنده داری را فرخی یزدی