فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۳: بیسر و پایی اگر در چشم خوار آید ترا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی سر و پایی اگر در چشم خوار آید ترا دل به دست آرش که یک روزی به کار آید ترا با هزاران رنج بردن گنج عالم هیچ نیست دولت آن باشد ز در بی انتظار آید ترا دولت هر مملکت در اختیار ملت است آخر ای ملت به کف کی اختیار آید ترا پافشاری کن، حقوق زندگان آور به دست ورنه همچون مرده تا محشر فشار آید ترا نام جان کندن به شهر مردگان چون زندگی ست همچو من زین زندگانی ننگ و عار آید ترا تا نسازی دست و دامن را نگار از خون دل کی به کف بی خون دل دست نگار آید ترا کیستی ای نوگل خندان که در باغ بهشت بلبل شوریده دل هر سو هزار آید ترا کن روان از خون دل جو در کنار خویشتن تا مگر آن سرو دلجو در کنار آید ترا فرخی بسپار جان وز انتظار آسوده شو گر به بالینت نیامد در مزار آید ترا فرخی یزدی