غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۳۱۵: در بستن تمثال تو حیرت رقمستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در بستن تمثال تو حیرت رقمستی بینش که به پرگار گشایی علمستی غم را به تنومندی سهراب گرفتم خود موج می از دشنه رستم چه کمستی؟ بیداد بود یکسره هشتن به کمر بر زلفی که ز انبوهی دل خم به خمستی خرسندی دل پرده گشای اثری هست شادم که مرا این همه شادی به غمستی گفتن ز میان رفته و دانم که ندانی با من که به مرگم ز تو پرسش ستمستی این ابر که شوید رخ گلهای بهاری از دامن ما پرورش آموز نمستی در بادیه از ریزش خونابه مژگان رو داد مرا هر رگ خاری قلمستی زان سان که نظر خیره کند برق جهانسوز با حرف تمنای تو گفتن دژمستی در عهد تو هنگام تماشای گل از شرم نظاره و گل غرقه خوناب همستی زین نقش نوآیین که برانگیخته غالب کاغذ همه تن وقف سپاس قلمستی غالب دهلوی