غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۹: دل زان مژه تیز به یکبار کشیدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل زان مژه تیز به یکبار کشیدن دامن به درشتی بود از خار کشیدن دارم سر این رشته بدان سان که ز دیرم تا کعبه توان برد به زنار کشیدن در خلد ز شادی چه رود بر سرم آیا؟ چون کم نشود باده ز بسیار کشیدن حق گویم و نادان به زبانم دهد آزار یارب چه شد آن فتوی بر دار کشیدن؟ گنجینه حسن ست طلسمی که کس از وی چون عقده نیارد گهر از تار کشیدن ز آسایش دل گر چه مرادی دگرم نیست باری نفسی چند به هنجار کشیدن از بس که دلاویز بود جاده راهش زحمت دهدم پای ز رفتار کشیدن از مطلع تابنده نهم پاره لعلی در رشته دم گوهر شهوار کشیدن دریاب که با این همه آزار کشیدن لب می گزم از کار به زنهار کشیدن جان دادم و داغم که پس از من ز که خواهی خجلت ز گرانجانی اغیار کشیدن؟ مشتاق قبولم من و دل تاب ندارد آری ز لب نازک دلدار کشیدن من کافر زنهاری شاهم به من ارزد می در رمضان بر سر بازار کشیدن فرجام سخن گویی غالب به تو گویم خون جگرست از رگ گفتار کشیدن غالب دهلوی