غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۰۳: یقین عشق کن و از سر گمان برخیز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یقین عشق کن و از سر گمان برخیز به آشتی بنشین یا به امتحان برخیز گل از تراوش شبنم به تست چشمک زن ز رختخواب به لبهای می چکان برخیز به بزم غیر چه جویی لب کرشمه ستای به دور باش تقاضای الامان برخیز چرا به سنگ و گیا پیچی ای زبانه طور ز راه دیده به دل در رو و ز جان برخیز تو دودی ای گله کام و زبان نه در خور تست به دل فرو شو و از مغز استخوان برخیز گر از کشاکش جا رفته ای خودی باقی ست به ذوق آن که نباشی ازین میان برخیز فناست آن که بدان کین ز روزگار کشی غبار گرد و ازین تیره خاکدان برخیز رقیب یافته تقریب رخ به پا سودن ترا که گفت که از بزم سرگران برخیز؟ عیادت ست نه پرخاش تندخویی چیست؟ بیا و غمزده بنشین و لب گزان برخیز سبوچه ای دهمت هر سحر ز می غالب خدای را ز سر کوچه مغان برخیز غالب دهلوی