غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۸: چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمی آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمی آید به نوعی گفت می آیم که می دانم نمی آید به ویرانی خشم لیکن جهان چون بی تو ویران است اگر باشم به چین یاد از بیابانم نمی آید گذشتم زان که بر زخم دل صدپاره خون گرید خود او را خنده بر چاک گریبانم نمی آید روش نگسسته و در سایه دیوار ننشسته به کویش رشک بر مهر درخشانم نمی آید دعای خیر شد در حق من نفرین به جان کردن ز نفرین بس که می رنجد به لب جانم نمی آید از آن بدخو ندانم چون دهد دلاله در پیدا نویدی کز نوازش های پنهانم نمی آید به راه کعبه زادم نیست، شادم کز سبکباری به رفتن پای بر خار مغیلانم نمی آید دلش خواهد که تنها سوی من روی آورد لیکن فریب همرهان دانم ز نادانم نمی آید دبیرم، شاعرم، رندم، ندیمم شیوه ها دارم گرفتم رحم بر فریاد و افغانم نمی آید شود بر هم ولی نز مهر، پندارد که در خوابم شبی کآواز نالیدن ز زندانم نمی آید ندارم باده غالب، گر سحرگاهش سر راهی ببینی مست دانی کز شبستانم نمی آید غالب دهلوی