غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۱: دماغ اهل فنا نشئه بلا دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دماغ اهل فنا نشئه بلا دارد به فرقم اره طلوع پر هما دارد به وعده گاه خرام تو کرد نمناکم بیا که شوقم از آوارگی حیا دارد گشاد شست ادای تو دلنشین منست اگر خدنگ تو در دل نشست جا دارد ز من مترس که ناگه به پیش قاضی حشر هجوم ناله لبم را ز ناله وا دارد دلم فسرد بیفزا به وعده ذوق وصال چراغ کشته همان شعله خونبها دارد تپم ز رشک، همانا به جستجوی کسی ست که خور ز تاب خود آتش به زیر پا دارد پی عتاب همانا بهانه می طلبد شکایتی که ز ما نیست هم به ما دارد خوش ست دعوی آرایش سر و دستار ز جلوه کف خاکی که نقش پا دارد ز جور دست تهی ناله از نهادم جست نیی که برگ ندارد همان نوا دارد ز سادگی رمد از حرف عشق و من به گمان که دوست تجربه ای دارد از کجا دارد به خون تپیدن گلها نشان یکرنگی ست چمن عزای شهیدان کربلا دارد فغان که رحم بدآموز یار شد غالب روا نداشت که بر ما ستم روا دارد غالب دهلوی