غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۵۸: از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است جرعه را دین عوض آرید می ارزان شده است چشم بد دور چه خوش می تپم امشب که به روز نفس سوخته در سینه پریشان شده است در دلش جویی و در دیر و حرم نشناسی تا چه رو داد که در زاویه پنهان شده است؟ لب گزد بیخود و با خود شکرآبی دارد تا چه گفته ست که از گفته پشیمان شده است؟ داغم از مور و نظربازی شوقش به شکر کش بود پویه بدان پای که مژگان شده است گفتم البته ز من شاد به مردن گردی گفت دشوار که مردن به تو آسان شده است درد روغن به چراغ و کدر می به ایاغ تا خود از شب چه به جا مانده که مهمان شده است؟ شاهد و می ز میان رفته و شادم به سخن کشته ام بید در این باغ که ویران شده است شهرتم گر به مثل مائده گردد بینی که بر آن مائده خورشید نمکدان شده است غالب آزرده سروشی ست که از مستی قرب هم بدان وحی که آورده غزلخوان شده است غالب دهلوی