غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۳۶: آشنایانه کشد خار رهت دامن ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آشنایانه کشد خار رهت دامن ما گویی این بود ازین پیش به پیراهن ما بی تو چون باده که در شیشه هم از شیشه جداست نبود آمیزش جان در تن ما با تن ما سایه و چشمه به صحرا دم عیسی دارد اگر اندیشه منزل نشود رهزن ما تا رود شکوه تیغ ستم آسان از دل بخیه بر زخم پریشان فتد از سوزن ما دوست با کینه ما مهر نهان می ورزد خود ز رشک ست اگر دل برد از دشمن ما می پرد مور مگر جان به سلامت ببرد تا چه برقست که شد نامزد خرمن ما دعوی عشق ز ما کیست که باور نکند می جهد خون دل ما ز رگ گردن ما سخن ما ز لطافت نپذیرد تحریر نشود گرد نمایان ز رم توسن ما طوطیان را نبود هرزه جگرگون منقار خورده خون جگر از رشک سخن گفتن ما ما نبودیم بدین مرتبه راضی غالب شعر خود خواهش آن کرد که گردد فن ما غالب دهلوی