به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

اقبال لاهوری

اقبال لاهوریارمغان حجازاگر می آید آن دانای رازی : اگر می آید آن دانای رازی

3450عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

اگر می آید آن دانای رازی

بده او را نوای دل گدازی

ضمیر امتان را می کند پاک

کلیمی یا حکیمی نی نوازی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1سرود رفته باز آید که ناید؟ : سرود رفته باز آی ...2اگر می آید آن دانای رازی : اگر می آید آن دانا ...3متاع من دل درد آشنای است : متاع من دل درد آشن ...4دل از دست کسی بردن نداند : دل از دست کسی بردن ...5دل ما از کنار ما رمیده : دل ما از کنار ما رمی ...6نداند جبرئیل این های و هو را : نداند جبرئیل ا ...7شب این انجمن آراستم من : شب این انجمن آراستم ...8چنین دور آسمان کم دیده باشد : چنین دور آسمان ...9عطا کن شور رومی ، سوز خسرو : عطا کن شور رومی ...10مسلمان فاقه مست و ژنده پوش است : مسلمان فاقه ...11دگر ملت که کاری پیش گیرد: دگر ملت که کاری پیش ...12دگر قومی که ذکر لاالهش : دگر قومی که ذکر لاال ...13جهان تست در دست خسی چند : جهان تست در دست خسی ...14مریدی فاقه مستی گفت با شیخ : مریدی فاقه مستی ...15دگرگون کشور هندوستان است : دگرگون کشور هندوست ...16ز محکومی مسلمان خود فروش است : ز محکومی مسلما ...17یکی اندازه کن سود و زیان را : یکی اندازه کن س ...18تو میدانی حیات جاودان چیست؟ : تو میدانی حیات ...19بپایان چون رسد این عالم پیر : بپایان چون رسد ...20بدن وامانده و جانم در تک و پوست : بدن وامانده ...21الایا خیمگی خیمه فروهل: الایا خیمگی خیمه فروه ...22نگاهی داشتم بر جوهر دل : نگاهی داشتم بر جوهر ...23ندانم دل شهید جلوه کیست : ندانم دل شهید جلوه ...24مپرس از کاروان جلوه مستان : مپرس از کاروان جل ...25به این پیری ره یثرب گرفتم : به این پیری ره یث ...26گناه عشق و مستی عام کردند : گناه عشق و مستی ع ...27چه پرسی از مقامات نوایم: متن این شعر در دسترس ...28سحر با ناقه گفتم نرم تر رو : سحر با ناقه گفتم ...29مهار ای ساربان او را نشاید : مهار ای ساربان ا ...30نم اشک است در چشم سیاهش : نم اشک است در چشم س ...31چه خوش صحرا که در وی کاروانها : چه خوش صحرا ک ...32چه خوش صحرا که شامش صبح خند است : چه خوش صحرا ...33امیر کاروان آن اعجمی کیست؟ : امیر کاروان آن ا ...34مقام عشق و مستی منزل اوست : مقام عشق و مستی م ...35غم پنهاں که بی گفتن عیان است : غم پنهاں که بی ...36به راغان لاله رست از نو بهاران : به راغان لال ...37گهی شعر عراقی را بخوانم : گهی شعر عراقی را بخ ...38غم راهی نشاط آمیزتر کن : غم راهی نشاط آمیزتر ...39بپا ای هم نفس باهم بنالیم : بپا ای هم نفس باه ...40حکیمان را بها کمتر نهادند : حکیمان را بها کمت ...41جهان چار سو اندر بر من : جهان چار سو اندر بر ...42درین وادی زمانی جاودانی : درین وادی زمانی جاو ...43مسلمان آن فقیر کج کلاهی : مسلمان آن فقیر کج ک ...44تب و تاب دل از سوز غم تست : تب و تاب دل از سو ...45شب هندی غلامان را سحر نیست : شب هندی غلامان ر ...46چه گویم زان فقیری دردمندی : چه گویم زان فقیری ...47چسان احوال او را بر لب آرم : چسان احوال او را ...48هنوز این چرخ نیلی کج خرام است : هنوز این چرخ ...49نماند آن تاب و تب در خون نابش : نماند آن تاب ...50دل خود را اسیر رنگ و بو کرد : دل خود را اسیر ...51بروی او در دل ناگشاد : بروی او در دل ناگشاد 52گریبان چاک و بی فکر رفو زیست : گریبان چاک و ب ...53حق آن ده که « مسکین و اسیر» است : حق آن ده که ...54دگر پاکیزه کن آب و گل او : دگر پاکیزه کن آب و ...55عروس زندگی در خلوتش غیر : عروس زندگی در خلوتش ...56به چشم او نه نور و نی سرور است : به چشم او نه ...57مسلمان زاده و نامحرم مرگ : مسلمان زاده و نامح ...58ملوکیت سراپا شیشه بازی است : ملوکیت سراپا شیش ...59تن مرد مسلمان پایدار است : تن مرد مسلمان پاید ...60مسلمان شرمسار از بی کلاهی است : مسلمان شرمسار ...61مپرس از من که احوالش چسان است : مپرس از من که ...62به چشمش وانمودم زندگی را : به چشمش وانمودم زن ...63مسلمان گرچه بی خیل و سپاهی است : مسلمان گرچه ...64متاع شیخ اساطیر کهن بود : متاع شیخ اساطیر کهن ...65دگرگون کرد لادینی جهان را : دگرگون کرد لادینی ...66حرم از دیر گیرد رنگ و بوئی : حرم از دیر گیرد ...67فقیران تا به مسجد صف کشیدند : فقیران تا به مس ...68مسلمانان به خویشان در ستیزند : مسلمانان به خو ...69جبین را پیش غیر الله سودیم : جبین را پیش غیر ...70بدست می کشان خالی ایاغ است : بدست می کشان خال ...71سبوی خانقاهان خالی از می : سبوی خانقاهان خالی ...72مسلمانم غریب هر دیارم : مسلمانم غریب هر دیارم 73به آن بالی که بخشیدی ، پریدم : به آن بالی که ...74شبی پیش خدا بگریستم زار : شبی پیش خدا بگریستم ...75نگویم از فرو فالی که بگذشت : نگویم از فرو فال ...76نگهبان حرم معمار دیر است : نگهبان حرم معمار د ...77ز سوز این فقیر ره نشینی : ز سوز این فقیر ره ن ...78گهی افتم گهی مستانه خیزم : گهی افتم گهی مستان ...79مرا تنهائی و آه و فغان به : مرا تنهائی و آه و ...80پریدم در فضای دلپذیرش : پریدم در فضای دلپذیرش 81به آن رازی که گفتم پی نبردند : به آن رازی که ...82نه شعر است اینکه بر وی دل نهادم : نه شعر است ...83تو گفتی از حیات جاودان گوی : تو گفتی از حیات ...84رخم از درد پنهان زعفرانی : رخم از درد پنهان ز ...85زبان ما غریبان از نگاهیست : زبان ما غریبان از ...86خودی دادم ز خود نامحرمی را : خودی دادم ز خود ...87درون ما بجز دود نفس نیست : درون ما بجز دود نف ...88غریبی دردمندی نی نوازی : غریبی دردمندی نی نوا ...89نم و رنگ از دم بادی نجویم : نم و رنگ از دم با ...90در آن دریا که او را ساحلی نیست : در آن دریا ک ...91مران از در که مشتاق حضوریم : مران از در که مش ...92به افرنگی بتان دل باختم من : به افرنگی بتان د ...93می از میخانهٔ مغرب چشیدم : می از میخانهٔ مغرب ...94فقیرم از تو خواهم هر چه خواهم : فقیرم از تو خ ...95نه با ملا نه با صوفی نشینم : نه با ملا نه با ...96دل ملا گرفتار غمی نیست : دل ملا گرفتار غمی نی ...97سر منبر کلامش نیشدار است : سر منبر کلامش نیشد ...98دل صاحبدلان او برد یا من؟ : دل صاحبدلان او بر ...99غریبم در میان محفل خویش : غریبم در میان محفل ...100دل خود را بدست کس ندادم : دل خود را بدست کس ن ...101همان سوز جنون اندر سر من : همان سوز جنون اندر ...102هنوز این خاک دارای شرر هست : هنوز این خاک دار ...103نگاهم زآنچه بینم بی نیاز است : نگاهم زآنچه بی ...104مرا در عصر بی سوز آفریدند : مرا در عصر بی سوز ...105نگیرد لاله و گل رنگ و بویم : نگیرد لاله و گل ...106من اندر مشرق و مغرب غریبم : من اندر مشرق و مغ ...107طلسم علم حاضر را شکستم : طلسم علم حاضر را شکس ...108به چشم من نگه آوردهٔ تست : به چشم من نگه آورد ...109چو خود را در کنار خود کشیدم : چو خود را در کن ...110درین عالم بهشت خرمی هست : درین عالم بهشت خرمی ...111بده او را جوان پاکبازی : بده او را جوان پاکبا ...112بیا ساقی بگردان جام می را : بیا ساقی بگردان ج ...113جهان از عشق و عشق از سینه تست : جهان از عشق و ...114مرا این سوز از فیض دم تست : مرا این سوز از فی ...115درین بتخانه دل با کس نبستم : درین بتخانه دل ب ...116دمید آن لاله از مشت غبارم : دمید آن لاله از م ...117حضور ملت بیضا تپیدم : حضور ملت بیضا تپیدم 118بصدق فطرت رندانه من: بصدق فطرت رندانهء من 119دلی برکف نهادم ، دلبری نیست : دلی برکف نهادم ...120چو رومی در حرم دادم اذان من : چو رومی در حرم ...121گلستانی ز خاک من بر انگیز : گلستانی ز خاک من ...122مسلمان تا بساحل آرمید است : مسلمان تا بساحل آ ...123که گفت او را که آید بوی یاری؟ : که گفت او را ...124ز بحر خود بجوی من گهر ده : ز بحر خود بجوی من ...125بجلوت نی نوازیهای من بین : بجلوت نی نوازیهای ...126بهرحالی که بودم خوش سرودم : بهرحالی که بودم خ ...127شریک درد و سوز لاله بودم : شریک درد و سوز لال ...128هنوز این خاک دارای شرر هست : هنوز این خاک دار ...129هنوز این خاک دارای شرر هست : هنوز این خاک دار ...130بکوی تو گداز یک نوا بس: بکوی تو گداز یک نوا ب ...131ز شوق آموختم آن های و هوئی : ز شوق آموختم آن ...132یکی بنگرد فرنگی کج کلاهان : یکی بنگرد فرنگی ک ...133بده دستی ز پا افتادگان را : بده دستی ز پا افت ...134تو هم آن می بگیر از ساغر دوست : تو هم آن می ب ...135تو سلطان حجازی من فقیرم : تو سلطان حجازی من ف ...136سراپا درد درمان ناپذیرم : سراپا درد درمان ناپ ...137بیا باهم در آویزیم و رقصیم : بیا باهم در آویز ...138ترا اندر بیابانی مقام است : ترا اندر بیابانی ...139مسلمانیم و آزاد از مکانیم : مسلمانیم و آزاد ا ...140ز افرنگی صنم بیگانه تو شو : ز افرنگی صنم بیگا ...141مجو از من کلام عارفانه: متن این شعر در منبع ا ...142به منزل کوش مانند مه نو : به منزل کوش مانند م ...143چو موج از بحر خود بالیده ام من : چو موج از بح ...144بیا ساقی بگردان ساتگین را : بیا ساقی بگردان س ...145بیا ساقی نقاب از رخ برافکن : بیا ساقی نقاب از ...146برون از سینه کش تکبیر خود را : برون از سینه ک ...147مسلمان از خودی مرد تمام است : مسلمان از خودی ...148مسلمانان که خود را فاش دیدند : مسلمانان که خو ...149گشودم پردهء از روی تقدیر : گشودم پردهء از روی ...150به ترکان بسته درها را گشادند : به ترکان بسته ...151هر آن قومی که می ریزد بهارش : هر آن قومی که م ...152خدا آن ملتی را سروری داد : خدا آن ملتی را سرو ...153ز رازی حکمت قرآن بیاموز : ز رازی حکمت قرآن بی ...154کسی کو بر خودی زد «لااله» را : کسی کو بر خودی ...155تو ای نادان دل آگاه دریاب : تو ای نادان دل آگ ...156دل تو داغ پنهانی ندارد : دل تو داغ پنهانی ندا ...157اناالحق جز مقام کبریا نیست : اناالحق جز مقام ...158به آن ملت اناالحق سازگار است : به آن ملت اناا ...159میان امتان والا مقام است : میان امتان والا مق ...160وجودش شعله از سوز درون است : وجودش شعله از سو ...161پرد در وسعت گردون یگانه : پرد در وسعت گردون ی ...162به باغان عندلیبی خوش صفیری : به باغان عندلیبی ...163بجام نو کهن می از سبو ریز : بجام نو کهن می از ...164گرفتم حضرت ملا ترش روست : گرفتم حضرت ملا ترش ...165فرنگی صید بست از کعبه و دیر : فرنگی صید بست ا ...166به بند صوفی و ملا اسیری : به بند صوفی و ملا ا ...167ز قر ن پیش خود ئینهویز : ز قر ن پیش خودئینهوی ...168ز من بر صوفی و ملا سلامی : ز من بر صوفی و ملا ...169ز دوزخ واعظ کافر گری گفت : ز دوزخ واعظ کافر گ ...170مریدی خود شناسی پخته کاری : مریدی خود شناسی پ ...171پسر را گفت پیری خرقه بازی : پسر را گفت پیری خ ...172بکام خود دگرن کهنه می ریز : بکام خود دگرن کهن ...173بگیر از ساغرشن لاله رنگی : بگیر از ساغرشن لال ...174نصیبی بردم از تاب و تب او : نصیبی بردم از تاب ...175سراپا درد و سوز شنائی : سراپا درد و سوز شنائی 176بروی من در دل باز کردند : بروی من در دل باز ک ...177ز رومی گیر اسرار فقیری : ز رومی گیر اسرار فقی ...178خیالش با مه و انجم نشیند : خیالش با مه و انجم ...179خودی تا گشت مهجور خدائی : خودی تا گشت مهجور خ ...180می روشن ز تاک من فرو ریخت : می روشن ز تاک من ...181تو ای باد بیابان از عرب خیز : تو ای باد بیابا ...182خلافت فقر با تاج و سریر است : خلافت فقر با تا ...183جوانمردی که خود را فاش بیند : جوانمردی که خود ...184به روی عقل و دل بگشای هر در : به روی عقل و دل ...185خنکن ملتی بر خود رسیده : خنکن ملتی بر خود رسی ...186چه خوش زد ترک ملاحی سرودی : چه خوش زد ترک ملا ...187جهانگیری بخاک ما سرشتند : جهانگیری بخاک ما سر ...188مسلمانی که خود را امتحان کرد : مسلمانی که خود ...189بگو از من نواخوان عرب را : بگو از من نواخوان ...190به جانهافریدم های و هو را : به جانهافریدم های ...191تو هم بگذارن صورت نگاری : تو هم بگذارن صورت ن ...192بخاک ما دلی ، در دل غمی هست : بخاک ما دلی ، د ...193مسلمان بنده مولا صفات است : مسلمان بنده مولا ...194بده با خاک اون سوز و تابی : بده با خاک اون سو ...195مسلمانی غم دل در خریدن : مسلمانی غم دل در خری ...196کسی کو فاش دید اسرار جانرا : کسی کو فاش دید ا ...197نگهدارنچه درب و گل تست : نگهدارنچه درب و گل ت ...198شب این کوه و دشت سینه تابی : شب این کوه و دشت ...199نکو میخوان خط سیمای خود را : نکو میخوان خط سی ...200سحرگاهان که روشن شد در و دشت : سحرگاهان که رو ...201عرب را حق دلیل کاروان کرد : عرب را حق دلیل کا ...202درن شبها خروش صبح فرداست : درن شبها خروش صبح ...203دگرئین تسلیم و رضا گیر : دگرئین تسلیم و رضا گ ...204چمنها زان جنون ویرانه گردد : چمنها زان جنون و ...205نخستین لاله صبح بهارم : نخستین لاله صبح بهارم 206پریشانم چو گرد ره گذاری : پریشانم چو گرد ره گ ...207خوشآن قومی پریشان روزگاری : خوشن قومی پریشان ...208به بحر خویش چون موجی تپیدم : به بحر خویش چون ...209نگاهش پر کند خالی سبوها : نگاهش پر کند خالی س ...210چو بر گیرد زمام کاروان را : چو بر گیرد زمام ک ...211مبارکباد کنن پاک جان را : مبارکباد کنن پاک جا ...212دل اندر سینه گوید دلبری هست : دل اندر سینه گو ...213عرب خود را به نور مصطفی سوخت : عرب خود را به ...214خلافت بر مقام ما گواهی است : خلافت بر مقام ما ...215در افتد با ملوکیت کلیمی : در افتد با ملوکیت ک ...216هنوز اندر جهان دم غلام است : هنوز اندر جهاندم ...217محبت از نگاهش پایدار است : محبت از نگاهش پاید ...218به ملک خویش عثمانی امیر است : به ملک خویش عثم ...219خنک مردان که سحر او شکستند : خنک مردان که سحر ...220به ترکانرزوئی تازه دادند : به ترکانرزوئی تازه ...221بهل ای دخترک این دلبری ها : بهل ای دخترک این ...222نگاه تست شمشیر خدا داد : نگاه تست شمشیر خدا د ...223ضمیر عصر حاضر بی نقاب است : ضمیر عصر حاضر بی ...224جهان را محکمی از امهات است : جهان را محکمی از ...225مرا داد این خرد پرور جنونی : مرا داد این خرد ...226خنکن ملتی کز وارداتش : خنکن ملتی کز وارداتش 227اگر پندی ز درویشی پذیری : اگر پندی ز درویشی پ ...228ز شام ما برونور سحر را : ز شام ما برونور سحر ...229چه عصر است این که دین فریادی اوست : چه عصر اس ...230نگاهش نقشبند کافری ها : نگاهش نقشبند کافری ها 231جوانان را بدموز است این عصر : جوانان را بدموز ...232مسلمان فقر و سلطانی بهم کرد : مسلمان فقر و سل ...233چه گویم رقص تو چون است و چون نیست : چه گویم ر ...234در صد فتنه را بر خود گشادی : در صد فتنه را بر ...235برهمن را نگویم هیچ کاره : برهمن را نگویم هیچ ...236نگه دارد برهمن کار خود را : نگه دارد برهمن کا ...237برهمن گفت برخیز از در غیر : برهمن گفت برخیز ا ...238تب و تابی که باشد جاودانه : تب و تابی که باشد ...239ز علم چاره سازی بی گدازی : ز علم چاره سازی بی ...240بهن مؤمن خدا کاری ندارد : بهن مؤمن خدا کاری ن ...241ز من گیر این که مردی کور چشمی : ز من گیر این ...242ازن فکر فلک پیما چه حاصل؟ : ازن فکر فلک پیما ...243ادب پیرایه نادان و داناست : ادب پیرایه نادان ...244ترا نومیدی از طفلان روا نیست : ترا نومیدی از ...245به پور خویش دین و دانشموز : به پور خویش دین و ...246نوا از سینه مرغ چمن برد : نوا از سینه مرغ چمن ...247خدایا وقتن درویش خوش باد : خدایا وقتن درویش خ ...248کسی کو «لا اله» را در گره بست : کسی کو «لا ال ...249چو می بینی که رهزن کاروان کشت : چو می بینی که ...250جوانی خوش گلی رنگین کلاهی : جوانی خوش گلی رنگ ...251شتر را بچه او گفت در دشت : شتر را بچه او گفت ...252پریدن از سر بامی به بامی : پریدن از سر بامی ب ...253نگر خود را بچشم محرمانه : نگر خود را بچشم محر ...254نهنگی بچه خود را چه خوش گفت : نهنگی بچه خود ر ...255تو در دریا نئی او در بر تست : تو در دریا نئی ...256نه از ساقی نه از پیمانه گفتم : نه از ساقی نه ...257بخود باز او دامان دلی گیر : بخود باز او دامان ...258حرم جز قبله قلب و نظر نیست : حرم جز قبله قلب ...259حضور عالم انسانی: دمیت احترام دمی 260بیا ساقی بیارن کهنه می را : بیا ساقی بیارن که ...261یکی از حجرهٔ خلوت برونی : یکی از حجرهٔ خلوت ب ...262زمانه فتنه ها ورد و بگذشت : زمانه فتنه هاورد ...263بسا کس اندوه فردا کشیدند: بسا کس اندوه فردا ک ...264چو بلبل نالهٔ زاری نداری : چو بلبل نالهٔ زاری ...265بیا بر خویش پیچیدن بیاموز : بیا بر خویش پیچید ...266گله از سختی ایام بگذار : گله از سختی ایام بگذ ...267کبوتر بچه خود را چه خوش گفت : کبوتر بچه خود ر ...268فتادی از مقام کبریائی : فتادی از مقام کبریائی 269خوشا روزی که خود را باز گیری : خوشا روزی که خ ...270تو هم مثل من از خود در حجابی : تو هم مثل من ا ...271چه خوش گفت اشتری با کره خویش : چه خوش گفت اشت ...272مرا یاد است از دانای افرنگ : مرا یاد است از د ...273الا ای کشته نامحرمی چند : الا ای کشته نامحرمی ...274دجود است اینکه بینی یا نمود است : دجود است ای ...275به ضرب تیشه بشکن بیستون را : به ضرب تیشه بشکن ...276منه از کف چراغ رزو را : منه از کف چراغرزو را 277دل دریا سکون بیگانه از تست : دل دریا سکون بیگ ...278دو گیتی را بخود باید کشیدن : دو گیتی را بخود ...279به ما ای لاله خود را وانمودی : به ما ای لاله ...280نگرید مرد از رنج و غم و درد : نگرید مرد از رن ...281نپنداری که مرد امتحان مرد : نپنداری که مرد ام ...282اگر خاک تو از جان محرمی نیست : اگر خاک تو از ...283پریشان هر دم ما از غمی چند : پریشان هر دم ما ...284جوانمردی که دل با خویشتن بست : جوانمردی که دل ...285ازن غم ها دل ما دردمند است : ازن غم ها دل ما ...286مگو با من خدای ما چنین کرد : مگو با من خدای م ...287برون کن کینه را از سینهٔ خویش : برون کن کینه ...288سحرها در گریبان شب اوست : سحرها در گریبان شب ...289بباد صبحدم شبنم بنالید : بباد صبحدم شبنم بنال ...290دلن بحر است کو ساحل نورزد : دلن بحر است کو سا ...291دل ماتش و تن موج دودش : دل ماتش و تن موج دودش 292زمانه کار او را میبرد پیش : زمانه کار او را م ...293نه نیروی خودی را زمودی : نه نیروی خودی رازمود ...294تو میگوئی که دل از خاک و خون است : تو میگوئی ...295جهان مهر و مه زناری اوست : جهان مهر و مه زنار ...296من و تو کشت یزدان ، حاصل است این : من و تو کش ...297گهی جویندهٔ حسن غریبی : گهی جویندهٔ حسن غریبی 298جهان دل ، جهان رنگ و بو نیست : جهان دل ، جهان ...299نگه دید و خرد پیمانهورد : نگه دید و خرد پیمان ...300محبت چیست تاثیر نگاهی است : محبت چیست تاثیر ن ...301خودی روشن ز نور کبریائی است : خودی روشن ز نور ...302چه قومی در گذشت از گفتگوها : چه قومی در گذشت ...303خودی را از وجود حق وجودی : خودی را از وجود حق ...304دلی چون صحبت گل می پذیرد : دلی چون صحبت گل می ...305وصال ما وصال اندر فراق است : وصال ما وصال اند ...306کف خاکی که دارم از در اوست : کف خاکی که دارم ...307یقین دانم که روزی حضرت او : یقین دانم که روزی ...308به روما گفت با من راهب پیر : به روما گفت با م ...309شنیدم مرگ با یزدان چنین گفت : شنیدم مرگ با یز ...310ثباتش ده که میر شش جهات است : ثباتش ده که میر ...311بگو ابلیس را از من پیامی : بگو ابلیس را از من ...312جهان تا از عدم بیرون کشیدند : جهان تا از عدم ...313جدائی شوق را روشن بصر کرد : جدائی شوق را روشن ...314ترا ازستان خود براندند : ترا ازستان خود براند ...315تو می دانی صواب و ناصوابم : تو می دانی صواب و ...316بیا تا نرد را شاهانه بازیم : بیا تا نرد را شا ...317فساد عصر حاضر شکار است : فساد عصر حاضرشکار اس ...318به هر کو رهزنان چشم و گوش اند : به هر کو رهزن ...319چه شیطانی خرامش واژگونی : چه شیطانی خرامش واژ ...320چه زهرابی که در پیمانه اوست : چه زهرابی که در ...321بشر تا از مقام خود فتاد است : بشر تا از مقام ...322مشو نخچیر ابلیسان این عصر : مشو نخچیر ابلیسان ...323حریف ضرب او مرد تمام است : حریف ضرب او مرد تم ...324ز فهم دون نهادان گرچه دور است : ز فهم دون نها ...325بیا تا کار این امت بسازیم : بیا تا کار این ام ...326قلندر جره باز سمانها : قلندر جره باز سمانها 327ز جانم نغمهء «الله هو» ریخت : ز جانم نغمهء «ا ...328چو اشک اندر دل فطرت تپیدم : چو اشک اندر دل فط ...329مرا از منطقید بوی خامی : مرا از منطقید بوی خا ...330بیا از من بگیرن دیر ساله : بیا از من بگیرن دی ...331بدست من همان دیرینه چنگ است : بدست من همان دی ...332بگو از من به پرویزان این عصر : بگو از من به پ ...333فقیرم ساز و سامانم نگاهی است : فقیرم ساز و سا ...334در دل را بروی کس نبستم : در دل را بروی کس نبس ...335درین گلشن ندارم ب و جاهی : درین گلشن ندارمب و ...336دو صد دانا درین محفل سخن گفت : دو صد دانا دری ...337ندانم نکته های علم و فن را : ندانم نکته های ع ...338نپنداری که مرغ صبح خوانم : نپنداری که مرغ صبح ...339بچشم من جهان جز رهگذر نیست : بچشم من جهان جز ...340به این نابودمندی بودنموز : به این نابودمندی ب ...341کهن پروردهء این خاکدانم : کهن پروردهء این خاک ...342ندانی تا نباشی محرم مرد : ندانی تا نباشی محرم ...343نگاهیفرین جان در بدن بین : نگاهیفرین جان در ب ...344خرد بیگانهء ذوق یقین است : خرد بیگانهء ذوق یق ...345قماش و نقره و لعل و گهر چیست؟ : قماش و نقره و ...346خودی را نشهٔ من عین هوش است : خودی را نشهٔ من ...347ترا با خرقه و عمامه کاری : ترا با خرقه و عمام ...348چو دیدم جوهرئینهٔ خویش : چو دیدم جوهرئینهٔ خو ...349چو رخت خویش بر بستم ازین خاک : چو رخت خویش بر ...350اگر دانا دل و صافی ضمیر است : اگر دانا دل و ص ...351سجودیوری دارا و جم را : سجودیوری دارا و جم را 352شیندم بیتکی از مرد پیری : شیندم بیتکی از مرد ...353نهان اندر دو حرفی سر کار است : نهان اندر دو ح ...354نهان اندر دو حرفی سر کار است : نهان اندر دو ح ...355ز پیری یاد دارم این دو اندرز : ز پیری یاد دار ...356به ساحل گفت موج بیقراری : به ساحل گفت موج بیق ...357اگر اینب و جاهی از فرنگ است : اگر اینب و جاهی ...358فرنگی را دلی زیر نگین نیست : فرنگی را دلی زیر ...359من و تو از دل و دین نا امیدیم : من و تو از دل ...360من و تو از دل و دین نا امیدیم : من و تو از دل ...361مسلمانی که داندرمز دین را : مسلمانی که داندرم ...362دل بیگانه خوزین خاکدان نیست : دل بیگانه خوزین ...363مقام شوق بی صدق و یقین نیست : مقام شوق بی صدق ...364مسلمان را همین عرفان و ادراک : مسلمان را همین ...365به افرنگی بتان خود را سپردی : به افرنگی بتان ...366نه هرکس خود گردهم خود گد از است : نه هرکس خود ...367بسوزد مومن از سوز و جودش: بسوزد مومن از سوز و ...368چه پرسی از نماز عاشقانه : چه پرسی از نماز عاش ...369دوگیتی را صلا از قرأت اوست : دوگیتی را صلا از ...370فرنگئین رزاقی بداند : فرنگئین رزاقی بداند 371چه حاجت طول دادن داستان را : چه حاجت طول دادن ...372بهشتی بهر پاکان حرم هست : بهشتی بهر پاکان حرم ...373قلندر میل تقریری ندارد : قلندر میل تقریری ندا ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ