صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۹۰۶: دستی که به جامی نشود رهزن هوشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دستی که به جامی نشود رهزن هوشم چون پایه تابوت گران است به دوشم دستی که به احسان نکند حلقه بگوشم چون پایه تابوت گران است به دوشم فریاد من از سوختگیهاست چو آتش چون باده ز خامی نبود جوش و خروشم نتوان چو لب جام کشید از لب من حرف هر چند ز رنگین سخنی رهزن هوشم با شعله خورشید چه سازد نفس صبح؟ روشنتر ازانم که توان کرد خموشم در دل شکند شیشه مرا خنده گلها آواز تو زان دم که رسیده است به گوشم بر باده سر جوش نباشد نظر من کز درد توان گرد برآورد ز هوشم در عالم ایجاد من آن طفل یتیمم کز شیر به دشنام کند دایه خموشم چون کعبه، برازندگیم در نظر خلق زان است که من جامه پوشیده نپوشم صائب منم آن نغمه را کز دل پر جوش موقوف بهاران نبود جوش و خروشم صائب تبریزی