صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۸۹۹: تلخی ز لب لعل تو نشنفتم و رفتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تلخی ز لب لعل تو نشنفتم و رفتم خوش باش که ناکام دعا گفتم و رفتم کردم سفر از خویش به آوازه یوسف بانگ جرس از قافله نشنفتم و رفتم چون سیل سبکسیر به رخساره پر گرد خار و خس این بادیه را رفتم و رفتم غافل نگذشتم ز سر خار ملامت از آبله هر گام گهر سفتم و رفتم چون عود ز خامی نزدم جوش شکایت بوی جگر سوخته بنهفتم و رفتم نعل سفرم جای دگر بود در آتش در سایه دنیا مژه ای خفتم و رفتم دادند به من عرض متاع دو جهان را جز عبرت از آنها نپذیرفتم و رفتم چون غنچه زباغی که نسیمش دم عیسی است از همت من بود که نشکفتم و رفتم دود از جگر حوصله طور برآورد این داغ جگر سوز که بنهفتم و رفتم هر کس گهری سفت درین بزم چو صائب من نیز ز مژگان گهری سفتم و رفتم صائب تبریزی