صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۴۰: ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم فتاده است تزلزل به چار ارکانم شده است نقد قیامت مرا از پیریها عصا صراط من و عینک است میزانم اگر نه صبح قیامت بود سفیدی موی چرا چو انجم از افلاک، ریخت دندانم شده است موی سرم تا سفید از پیری چو شمع صبح به نور حیات لرزانم ز ضعف تن به زمین نقش بسته ام چو غبار به دست و دوش نسیم صباست جولانم نمی گزم لب نانی ز سست مغزیها خمیر مایه حسرت شده است دندانم قرار نیست مرا همچو گوی بی سر و پا اگر چه قامت چون تیر گشت چوگانم دوام زندگی من نه از تنومندی است ز ناتوانی بر لب نمی رسد جانم زیاد مرگ همان غافله ز دل سیهی شده است قامت خم گشته طاق نسیانم به حرف و صوت سرآمد حیات من صائب نهشت باد خزان برگی از گلستانم صائب تبریزی