صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۲۹: ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم میان بحر ز بیم کنار می لرزم یکی است نسبت هجران و وصل با دل من به یک قرار من بیقرار می لرزم زمین ز زلزله برخود چنان نمی لرزد که من ز جلوه آن شهسوار می لرزم شود ز سبزه بیگانه خون گل پامال ز خط سبز بر آن گلعذار می لرزم به یک جهان دل بیتاب، رشته ای چه کند بر آن دو سلسله مشکبار می لرزم کمان سخت پر و بال تیر می گردد ز بیم هجر در آغوش یار می لرزم چنان که بیجگر از غم به خویش می لرزد من از مشاهده غمگسار می لرزم کجاست سوخته ای تا دهد حیات مرا که من به خرده جان چون شرار می لرزم وطن به عزت غربت نمی رود از دل چو آب در گهر شاهوار می لرزم اگر چه هست گناه من از شمار افزون همان ز پرسش روز شمار می لرزم چه سرو تهمت آزادگی است بر من بار که من به برگ خود افزون زبار می لرزم خط مسلمی آفت است بی برگی تو از خزان و من از نوبهار می لرزم به راستی نتوان شد ز تیر مار ایمن من از مساعدت روزگار می لرزم به لاله زار نلرزد دل صبا صائب چنین که من به دل داغدار می لرزم صائب تبریزی