صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۶۸۹: ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم یا به بانگ جرس قافله بیدار شویم ما در آن صبح بنا گوش صبوحی زده ایم در قیامت چه خیال است که هشیار شویم فتح بابی نشد آیینه ما را ز جلا نیست بی صورت اگر در ته زنگار شویم مغز ما را نه چنان عشق پریشان کرده است که مقید به پریشانی دستار شویم ما که از پشت ورق روی ورق می خوانیم به که قانع به نقاب از رخ دلدار شویم بحر و کان در نظرش چشم ترست و لب خشک حسن او را به چه سرمایه خریدار شویم ما که قانع زبهاریم به نظاره خشک ادب این است که خار سر دیوار شومی سرما در قدم دار فنا افتاده است ما نه آنیم که بر دوش کسی بار شویم عقل کرده است زمین گیر چون مرکز مرا را مگر از گردش آن چشم به پرگار شویم می شود از نفس سوخته عالم تاریک ما به این شوق اگر قافله سالار شویم تا به کی صرف به گفتار شود نقد حیات صائب آن به که دگر بر سر کردار شویم صائب تبریزی