صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۶۵۶: شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟ اژدها می شود این مار ز افسون چه کنم؟ دلم از زخم زبان کاغذ سوزن زده شد همچو عیسی نکشم رخت به گردون چه کنم؟ در و دیوار به وحشت زدگان زندان است ننهم روی خود از شهر به هامون چه کنم؟ آفت صبحت خلق از دد و دام افزون است نروم در دهن شیر چو مجنون چه کنم؟ هست در گوشه نشینی دل جمعی گرهست در خم می نگریزم چو فلاطون چه کنم؟ من که داغ است گران بر سر سودا زده ام چتر کیخسروی و تاج فریدون چه کنم؟ چشم سخت فلک از آب مروت خالی است طمع باده ازین کاسه وارون چه کنم؟ دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست از تهی کردن دل می شود افزون چه کنم؟ بود تا از دل صد پاره اثر، کردم صبر رفت یکبارگی از دست دل اکنون چه کنم؟ من که از خون جگر نشأه می می یابم لاله گون روی خود از باده گلگون چه کنم؟ سازگاران جهان را دل ازو پر خون است من به این طالع ناساز به گردون چه کنم؟ من گرفتم به گرستن شودم دیده تهی با لب پر سخن وبا دل پر خون چه کنم؟ من نه آنم که تراوش کند از من گله ای می دهد خون جگر رنگ به بیرون چه کنم؟ نتوان ساخت تهی دل چو درین عالم تنگ دست صائب ننهم بر دل پر خون چه کنم؟ صائب تبریزی