صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۶۲۰: یاد آن عهد که در بحر سفر می کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد آن عهد که در بحر سفر می کردم کمر سعی خود از موج خطر می کردم چون صدف قطره اشکی که به من می دادند می زدم بر لب خود مهر و گهر می کردم یک جهان سوخته دل می شد اگر مهمانم به دم گرم چراغ همه بر می کردم گر دو صد قافله مخمور به من بر می خورد سر خوش از میکده خون جگر می کردم از چمن محو جمال چمن آرا بودم چشم پوشیده ز فردوس گذر می کردم می گرفتند بتان گوش خود از افغانم در دل سنگ به فریاد اثر می کردم گر چه دنباله رو قافله دل بودم خفتگان را به سر پای خبر می کردم ز آشنایی بی طلسم ره و رسم افتادم من که از معنی بیگانه حذر می کردم ای خوش آن عهد که در مصر وجود از مستی یوسفی بود به هر جای نظر می کردم این که عمرم همه در مرحله پیمایی رفت کاش یک بار هم از خویش سفر می کردم یاد عهدی که به اکسیر قناعت صائب زهر اگر قسمت من بود شکر می کردم صائب تبریزی