صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۶۱۷: در مصافی که من از آه علم وا کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در مصافی که من از آه علم وا کردم کوه اگر بود طرف، بادیه پیما کردم توشه آخرت من ز خرابات وجود مشت خاکی است که در کاسه دنیا کردم گوهری نیست که درد امن این صحرانیست من قناعت به همین آبله پا کردم سفری را که توان گفت به دل بار نبود سفر بیخودیی بود که تنها کردم کمر ساحل مقصود به دستم آمد تا درین قلزم خونخوار کمر وا کردم حیف ازین عمر گرانمایه که از بیخبری صرف طول امل و عرض تمنا کردم پاس اندوه بدارید که من همچو شرر عمر خود در سر یک خنده بیجا کردم چون معنبر نشود بزم دو عالم صائب؟ زین گرهها که من از زلف سخن وا کردم صائب تبریزی