صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۴۹۲: به رغبت نقد جان به یار سیمبر دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به رغبت نقد جان به یار سیمبر دارم ازین سودا پشیمان نیستم چون زر به زر دادم نشد شایسته رخسار پاکش گر چه چندین ره به خورشید درخشان شستشوی چشم تر دادم ز خجلت برنیارم سر چون شاخ بی ثمر گر چه ز هر کس سنگ خوردم در تلافی من ثمر دادم ز طوفان می کند رقص روانی بادبان من عنان کشتی خود تا به دریای خطر دادم اگر چون نیشکر سنگین دلان در هم شکستندم نگفتم حرف تلخی در تلافی من شکر دادم نوا پرداز شد مرغ سحر از هایهوی من به نی من در میان ناله پردازان کمر دادم عنانداری نمی آمد ز من سیل بهاران را دل دیوانه را در کوچه و بازار سر دادم به خون چون تیشه شیرین کردن چرخ آخر دهانم را چه حاصل زین که من چون کوهکن داد هنر دادم ز هر نیشی مرا سر چشمه نوشی است در طالع نه از عجزست گر من تن به زخم نیشتر دادم فرو رفتم چنان در خویشتن از خرده بینی ها که از راز شرر در سینه خارا خبر دادم دهن وا کرد چون سوفار در خون خوردنم صائب به هر کس چون خدنگ آهنین دل بال و پر دادم صائب تبریزی