صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۴۸۸: به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم نشد قسمت کز آن آهوی وحشی نقش پا یابم به بویش گر چه صد نوبت به صحرای ختن رفتم به نزدیکی مشو از مکر یوسف طلعتان ایمن که من با داغ حرمان از ته یک پیرهن رفتم چه صورت دارد از تنگی توان دیدن دهانش را که من خود را ندیدم تا به فکر آن رهن رفتم تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی زدست من بگیر این جام را کز خویشتن رفتم زهمراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من به برق تیشه زین ظلمت برون چون کوهکن رفتم گل از من رنگ و بلبل داشت آهنگ از نوای من نماند از حسن و عشق آثار تا من از چمن رفتم به بوی پیرهن نتوان مرا از خود برآوردن که من در ساعت سنگین به این بیت الحزن رفتم ز ذرات جهان نگسست چون خورشید فیض من به ظاهر چند روزی گر چه در ابر کفن رفتم در اقلیم تجرد پادشاه وقت خود بودم نمی دانم چه کردم تا به زندان بدن رفتم به عمر جاودان باز آمدن صورت نمی بندد ره دوری که یک مژگان زدن بی خویشتن رفتم گریبان سخن صائب به دست آسان می آید دلم شق چون قلم شد بس که دنبال سخن رفتم صائب تبریزی