صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۳۲۷: از فروغ حسن گل درآشیان می سوختم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از فروغ حسن گل درآشیان می سوختم ماه گرم جلوه و من درکتان می سوختم در خزان دست و دلی کو تاکسی کاری کند کاش در جوش بهاران آشیان می سوختم ناله بی پرده را در خلوت او راه نیست ورنه این نه پرده را از یک فغان می سوختم در سرم تابود شور عشق چون طفلان شوخ مرکبم می بود اگر زنی عنان می سوختم گر نمی شد مهر لب شرم حضور بلبلان پنبه در گوش گران باغبان می سوختم داغ من آسان نشد سر حلقه ارباب درد عمرها در زیر دیگ این استخوان می سوختم این جواب آن غزل صائب که می گوید مسیح شمع شد خاموش اما من همان می سوختم صائب تبریزی