صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۳۰۰: گاه گاه از دیده عبرت با دنیا دیده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گاه گاه از دیده عبرت با دنیا دیده ام کی به این هنگامه از بهر تماشا دیده ام چرخ تر دامن که باشد دعوی عصمت کند آفتابش را در آغوش مسیحادیده ام پیش چشم من سواد شهر خون مرده ای است نقش خود چون لاله در دامان صحرا دیده ام تیغ اگر از آسمان بر فرق من باریده است خار در چشمم اگر هرگز به بالا دیده ام درته پیراهن هستی نگنجم چون حباب قطره نا چیز خود را تا به دریا دیده ام در کنار گل چو شبنم خار دارم زیر پا روی گرمی تا ازان خورشید سیما دیده ام سنگ خواهد داد مزد سخت جانیهای من دیده نرمی که من از کارفرما دیده ام نشاه صهبای عشرت را نمی دانم که چیست خوشه ای از دور در دست ثریا دیده ام نیست صائب هیچ کس در خرده بینی همچو من صد سواد اعظم از خال سویدا دیده ام صائب تبریزی