صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۲۷۱: چو خواهی عاقبت شد رزق موران
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو خواهی عاقبت شد رزق موران به دولت گر سلیمانی چه حاصل چو آخر می شود تابوت تختت اگر جمشید و خاقانی چه حاصل چو دوران می کند درکاسه ات خاک تو گر فغفور دورانی چه حاصل به عالم نیست چون صائب سخن سنج تو در ترتیب دیوانی چه حاصل تو در تن غافل از جانی چه حاصل اسیر چاه و زندانی چه حاصل تن خاکی است زندانی و تو از جهل در استحکام زندانی چه حاصل به دل خوردن شود جان سیر از تن تو در اندیشه نانی چه حاصل به جان دادن توان عمر ابد یافت تو لرزان بر سر جانی چه حاصل عزیزان جهان جویای دردند تو در تحصیل درمانی چه حاصل به ظاهر بنده رحمانی اما ز مردودان شیطانی چه حاصل لباس ادمیت خلق نیکوست تو زین تشریف عریانی چه حاصل به بیداری توان فرمانروا شد تو زین دولت گریزانی چه حاصل بود بی پرده نور حق هویدا تو از پوشیده چشمانی چه حاصل شود کوته به شبگیر این ره دور تو در رفتن گرانجانی چه حاصل خط آزادگی چون سرو داری ز رعنایی نمی خوانی چه حاصل شب قدری ولی از دل سیاهی تو قدر خود نمی دانی چه حاصل دهن می باید از غیبت کنی پاک تو در پرداز دندانی چه حاصل توان شد از خرابی مخزن گنج تو در تعمیر ایوانی چه حاصل نفس ذکرست چون باشد شمرده تو ظاهر سبحه گردانی چه حاصل صائب تبریزی