صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۱۷۹: فتنه روز جزا درته سردارد عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فتنه روز جزا درته سردارد عشق نمک شور قیامت به جگر دارد عشق گر چه از ساغر توحید ز خودبی خبرست ازضمیر دل هر ذره خبر دارد عشق نه همین جاده را سر به بیابان داده است همه اجزای جهان رابه سفر دارد عشق عشق، خورشید و جهان شبنم بی بنیاد است از صف آرایی شبنم چه خطر دارد عشق؟ نیست چون برق تجلی که سرازطور کشد چون شرر در دل هر سنگ مقر دارد عشق نیست چون خضر گرانجان که خورد تنها آب آب حیوان مروت به جگر دارد عشق عقل را دل به سر بیضه گردون لرزد چند ازین بیضه فزون درته پر دارد عشق سر من چون سر خورشید به بالین نرسید با من خسته بپرسید چه سر دارد عشق چشم شبنم چه به خورشید جهانتاب کند؟ چه غم ازمردم کوتاه نظر دارد عشق؟ صائب ازدل خبر عشق هنرمند بپرس عقل کج فهم چه داند چه هنر دارد عشق صائب تبریزی