صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۶۰۶: خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست تشنه لعل تو روشن گهری نیست که نیست این چه شورست که حسن تو به عالم افکند؟ که نمکدان ملاحت جگری نیست که نیست بخیه شبنم و گل بر رخ کار افتاده است ورنه حیران تو صاحب نظری نیست که نیست نه همین ذره درین دایره سرگردان است رقص سودای تو در هیچ سری نیست که نیست عالم از حسن گلوسوز تو شد باغ خلیل در دل سنگ تو تخم شرری نیست که نیست میوه سرو که گفته است همین آزادی است؟ قامت سرکش او را ثمری نیست که نیست نه همین لاله و گل نعل در آتش دارند خار خار تو نهان در جگری نیست که نیست فتنه هر دو جهان زیر سر خشت خم است در خرابات مغان شور و شری نیست که نیست نظر پست تو شایسته جولان کف است ورنه در سینه دریا گهری نیست که نیست چون کنم نسبت آن لعل به یاقوت عقیم؟ رو سفید از نمک او جگری نیست که نیست برو ای عقل، به صحرای جنون پا مگذار شیشه باری تو و اینجا خطری نیست که نیست زهر دشنام بود قسمت عاشق، ورنه در نهانخانه آن لب، شکری نیست که نیست بعد ازین نامه مگر بر پر عنقا بندیم ورنه با نامه ما بال و پری نیست که نیست نه همین دیده شبنم ز نظربازان است محو خورشید تو صاحب نظری نیست که نیست گر چه از بیخبرانیم به ظاهر صائب در فرامشکده ما خبری نیست که نیست صائب تبریزی