صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۴۰۹: ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را که افزاید رسایی از گره در رشته باران را ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع کجا ساکن کند دست نوازش بی قراران را؟ به قدر سعی، از مقصود هر کس بهره ای دارد که منزل پیش پای خود بود، دامن سواران را چه پروای دل صد پاره دارد تیغ سیرابش؟ که هر برگی زبان شکر باشد نوبهاران را به ابر امید دارد دانه تا زیر زمین باشد نظر بر عالم بالاست دایم خاکساران را به خورشید درخشان، نسبت همت بود تهمت که ریزش اختیاری نیست دست رعشه داران را علایق را بود کوتاه، دست از دامن همت ز گرد ره نباشد زحمتی گردون سواران را به خط امیدها دارد دل بی طاقت عاشق که وقت شام، صبح عید باشد روزه داران را نسازد مایه داران مروت را زیان غمگین نشاط باخت بیش از برد باشد خوش قماران را به عقل شیشه دل باشد گران حرف ملامتگر سر دیوانه گلریزان شمارد سنگباران را نمی پیچد سر از سنگ ملامت هر که مجنون شد که سازد سرخ رو سنگ محک کامل عیاران را ز خوشوقتی گوارا می شود هر ناخوشی صائب که چشم شور کوکب نقل باشد میگساران را صائب تبریزی