صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۶: من که خواهم محو از عالم نشان خویش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من که خواهم محو از عالم نشان خویش را چون نشان تیر سازم استخوان خویش را کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می شدم تا چو نی در خاک می بستم میان خویش را تیغ نتواند شدن انگشت پیش حرف من تا چو ماه نو سپر کردم کمان خویش را شد قفس زندان من از خارخار بازگشت کاش می کردم فرامش آشیان خویش را وا نشد از تخته تعلیم بر رویم دری کاش اول تخته می کردم دکان خویش را داشتم افتادن چاه زنخدان در نظر من چو می دادم به دست دل عنان خویش را از جفا دل برگرفتن نیست آسان، ور نه من مهربان می ساختم نامهربان خویش را لازم پیری است صائب بر گریزان حواس منع نتوان کرد از ریزش خزان خویش را صائب تبریزی